به نام خالق زیبایی اکنون
ای عزیز،نوای درون ما را به گوش جان بشنو ، ؛ بی اختیار و در اوج غم، دیدیم و دیدند که در برابر ابتلای مسائل،چطور استوار بر سجاده غم تکیه زده ای و نماز عشق می خوانی؛ چطور حبیبت تو را و تو حبیبترا در آغوش کشیدی! هر چه چشمان مان مرور کرد ،ندانست که تو عاشق تر بودی یا او؟! ؛ انتظار کشدار،سالهای هجران را در التماس قدمهایی با تکه استخوانی و یک پلاک فشرده ، تا این جذبه و دلدادگی همچنان مستور، جریان یابد!!!
چقدر برایمان سخت است از لحظه ای بگوییم که خداوند، عطر مریم را برای باغهای بهشتی برگزید و کام دنیایی ما را از استشمام آن محروم ساخت . چه بسیار بودند شیاطینی که در خیالاتشان اورنگ افتخار را برای خویش به ضربه های کینه تراش می دادند و این بار نبرد غمها را پیروز حتمی می پنداشتند؛ اما دوباره این شما بودید که عنایت پروردگار ، عنان اختیار از کف نداده و صبورانه پشت بددلی ها را به خاک مذلت رساندید و هم آوای برترین ملائک سرود ایمان و یقین سر دادید.
و اما این اواخر را همگی خوب در حافظه ذهنمان حک کرده ایم ؛ یادمان هست هنگامی که همسفر سالهای شیداییت با قامتی خمیده ، غمهای
گذشته را بیشتر بر دل چند بار شکسته اش حس می کرد ؛ چه شبها که تا صبح در این تشویش مرهم زخمهای کهنه اش بودی و .......
؛ به حق در یافتیم آنچه بر قلب مبارک شما می گذرد فراتر از آن است که در دسترس جملاتی چنین عاجز محدود گردد، لکن بدانید گرمای دستانتان تنها پناه گاه کسانی است که باز مانده این نسل اند و هر شکن غم بر چهره تان ، بوسه گاه ملائکی که برق عشق را در کوره راه خاکی دنیا، بارها در نظر گاهتان تا عرش به نظاره نشسته اند .
تا ابد عاشقانه بر خاک مقدمتان سر می ساییم.
دلنوشته ای از خواهران شهدای صفری تقدیم به مادر بزرگوارشان